بِاسْمِکَ یا خَیْرَ الْفاتِحینَ

با خاله‌ها و عمه‌ها بازی کرد، شعر خوند، به اسباب‌بازی‌هاش مشغول شد، این طرف و اون طرف دوید، گشنه و تشنه که شد به مامان‌جون و آقاجون گفت. اما آخرش، وقتی از همه‌ی این مسائل فارغ شد، مادرش را صدا زد و رفت توی بغلش.

خدایا سرگرم شدم، حتی اگر مشغولیت‌هام حلال باشند؛ نزار هیچ وقت یادم بره که هر چه دارم از توست و بازگشتم به سوی تو.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طراحی و ساخت کوره زغال واموزش زغال لاخولی سنتی Linda زندگی 98music06 تولید ملی و حمایت از کالای ایرانی Chris وبلاگ رسمی مدیر وبگاه عالی نیوز روزبه orionhyx Netz